غول قوطی ماکارونی
آرمان در یک کارخانه ی کنسرو ماکارونی سازی کار میکند و در یک شهرک صنعتی زندگی میکند. او هر رزو بعد از کار به خانه میرود و کنسرو مکارونی میخورد در یکی از همین روز های تکراری وقتی آرمان در کنسرو را باز میکند یک غول کنسرو ماکارونی بیرون می آید و به آرمان میگوید که میتواند دو تا از آرزو هایش را براورده کند آرمان که از سکونت در شهرک صنعتی و زندگی مکانیکی خسته است از غول یک باغ بزرگ میخواهد و آرزوی دومش هم غذا های طبیعی و واقعی (غیر کنسروی ) است غول پول سفر به فضا و آرزو های مشابهی که زندگی در دنیای سرمایه در ما به وجود آورده را به آرمان پیشنهاد میکند اما آرمان فقط یک باغ میخواد و غذا های طبیعی ! غول، آرزو های ارمان را برآورده میکند و میخواهد به قوطی برگردد اما نمیتواند این بار آرمان به غول پیشنهاد میدهد که یک آرزو را برایش برآورده کند غول آرزو میکند رودخانه ای باشد که بتواند پاهایش را در آب بگذارد آرمان هم دست غول را میگیرد و به رودخانه داخل باغش میبرد و باهم غذا میخورند و صحبت میکنند این بار هر دو خوشحالند.
- موضوعات کاربردی : دوستی،تنهایی، از خود بیگانگی و تنهایی در دنیای مدرن، دوستی با طبیعت ،آرزو، تخیل
- گروه سنی پیشنهادی : 5 تا 10 سال
اضافه به سبد خرید
